دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

11ماهگی گل خونه

1392/9/30 6:14
250 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل ناااااااااااازم

11 ماهگیت مبارک گل قشنگمقلب

انشالله 11 ساله شیییییییییییییماچ

انشالله 111 ساله شیییییییییییییییییییییبغل

با لاخره دخمل مامان 11 ماهش شدی و مامان از خوشحالی کم مونده باال در بیاره فرشته

آخه هنوز باورم نمیشه اون روزهای تلخ و شیرین گذشت و شما داری کمکم 1 ساله میشی

و به قولی از آب و گل در میایبغل

میدونی مامان فدااااااااااا من تو خونه بابایی که بودم دست به سیاه و سفید  نمیزدم

بعدش هم که اومدم تو خونه خودم کار خیلی زیادی نبود که  انجام بدم و سرم رو به کارهای

هنری و چیزای دیگه گرم می کردمخنده

اما وقتی شما قدوم مبارکت رو تو خونمون گذاشتی یکهویی کللللی کار ریخت سرممتفکر

من هم که تک و تنها نمیدونستم چه کنم حتی نمیدونستم چجوری باید یه نینی رو خوابوندناراحت

برای همین شبای اول عمر عزیزت تا گریت در میومد بهت شیر میدادم تا آروم باشییییییی و

شما هم تا صبح زیر شیر بودی و من تا صبح بیدار و از فرط خستگی نا برام نمونده بودخمیازهو

شما هم عادت کردی به روال بیداری تاااااااا صبح و میدونم که بخشیش بخاطر کم تجربگی

من  بود تا 2/5 ماهگیت  به همین روال پیش رفتناراحت بگذیم از ریفلاکست که دیگه برای من و

بابایی و خودت امون نذاشته بودکلافه خلاصه بعد عقد عمه کوچیکه شما از بیدار باش شبانه

دست برداشتی و تقریبا بعد واکسن دو ماهگیت بود که ترک شییییییییییر کردییییییییییگریه

و من مستاصل تر از قبل خوراک شب و روزم شد گریه و چون مصر بودم که از شیر خودم تغذیه

شی( بخاطر فوایدش برای خودت و خودم و برای اینکه مثل من که شیر خشکی بودم و از روزیکه

یادمه در رژیم بودم دردسر چاقی نداشته باشی )کارم شده بود دوشیدن شیر و ریختنش توشیشه

و دادنش به شما و البته چون تو خواب شیر نمیخوردی تا خوابت میبرد باهات تمرین شیر خوردن تو

خواب رو میکردم ناراحتکه کم کم بهش عادت کردی و من از اون به بعد شبها 3-4 بار ساعت گوشیم

رو تنظیم میکردم و بیدار می شدم تا بهت شیر بدم ناراحتحتی گاهی اوقات که در بیداری شیشه رو

هم نمی گرفتی بالاجبار با قاشق بهت شیر میدادمکلافه

واااااااای دینا اگه بدونی چقدر سخت بود گریهاگه بدونی چه عذاابی می کشیدم که شیرم رو پس

میزدی گریهآخه من همش آرزوی داشتن یه نی نی و شیر دادن بهش رو داشتم و حالا که داشتمش

شیرم رو نمیخورد این شرایط انقدر آزار دهنده بود که مامیت با اینکه خیلی بهت حساسه بهم پیشنهاد

شیر خشک رو داد  و گفت که خییلی برام ناراحته که انقدر اذیت میشم و همش شیر دوش به دست

اینور و اونور میرم ولی من قبول نکردم و حتی وقتی به شیر خشک فکر میکردم اشکم در میومدگریه

تا اینکه رفتم پیش دکتر نخشب و گفت که باید قطره آهنت رو شروع کنم و من از حدود 5 ماهگیت

قطره آهن و همینطور فرنی رو برات شروع کردم و شرایط کمی بهتر شدلبخند

تا اینکه نوبت رسید به غذا و شما اون رو هم پس زدی وااااااااای مگه میشد اینو هم نخوری کلافه

ایندفعه پناه بردم به سیدی و برات سیدی میذاشتم و شما هم که محو و مات بودی غذات رو میدادم

دهنت و همینطور کجدار مریض باهات راه اومدم تا حالا که 11 ماهه شدی و گاهی خوب غذا میخوری

و گاهی جونمو به لبم میرسونی تا 1 قاشق غذا دهنت بدم عصبانی

البته ما بعدش متوجه شدیم که شیر یا غذا نخوردنت بخاطر تورم لثه هات بود چون شما 7 ماهگیت

دندون در آوردی و هرماه دو تا دوتا به دندونات اضافه می کردیخنده

حالا هم باید غذات رو له له کنم چون اگر یه چیزی رو زیر دندونت یا تو دهنت حس کنی اوق میزنی و

همه غذاهایی که خوردی  روهم  بالا میاری عصبانییا اصلا از اون به بعد از اون طعم بدت میاد و هر

وقت حتی یه ذره بخوری بالاش میاریناراحت

اما این رو هم بگم ها شیرینی داشتنت و خوشی حظورت تماااااام این تلخی ها رو از بین میبرد و

میبره بغلو من هم امیییییییییدواااار به لطف پروردگارم  هستم و میدونم اون همینطور که کمکم

کرد تا من تونستم به هر بدبختی شده شیر مادر خور بارت بیارم به من و تو کمک میکنه از تمام این

مراحل ( که توی اکثر نی نی ها هست) به سلامتی بگذریمماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)