دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

14ماهگیت مباااارک عشششقم

سلام عسسسسسسسسسسسسسسل مامان دختر نااااازم 14 ماهگیت مبااااارک هرچقددددر دوست داری عمر کنی و 1400 ساااااااااااااال تو یادها بمونی (البته مثل جدت به خوبی ازت یاد بشه) الهیییییییییییییییی    الهیییییییییییییییییییی الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی   میسپرمت به دستای قدرتمند خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا این هم گیفتهای 14 ماهگیییییییت از طرف خودمون و به توصیه مشاورت       این هم از طرف خاله افسانه مهربوون دستت درد نکنه خاله مهربووووووون (وقتی خاله افسانه اینا اومدن شما خواب بودی و وقتی بیدار شدی و هدیت رو دیدی خییییییلی...
10 اسفند 1392

نینااااااااااااااااااااا

سلام عشق مامااااان فدات شم که اسمتو یاد گرفتیییییییییی من فدااااااااااااااااااااااااااااااااااات دختر قشنگم چند روزیه که دیگه مثثثثثثل طوطی هر چیییی میگییییم عشق باهوووش مامان هم تکرار می کنهههههههه والبته کلمات زیادی رو هم با هوشیاری به کار می بری مخصوصااااا اسم قشنگ خودت رو وقتی بهت می گیم اسمت چیه می گی: نیناااا بعضی وقتها هم میگی انا حالا بریم سر فرهنگ لغاتت: 1.نینی 2.بریم  3.بده 4.به به 5.بابا 6.ماما 7.عمه 8.عمو 9.دایی 10.اینا(وقتی چیزی رو میخوای میگی ایننا ایننا) 11.این چیه 12.چیچیه 13.چی شد(وقتی یکهویی چیزی شه مثلا عطسه کنیم میگی) 14.کی بود  15.الو بله(پشت تلفن می گی) 16.ب...
21 بهمن 1392

میز گرد

سلام رمانتیک خانوم مامان عسل عسلی من چند وقتی بود که عادت کرده بودی عکسای روی میز گرد و برداری و شروع کنی به بوسیدنشون البته بیشتر اوقات عکس مامی رو برمیداشتی و هی چپ و راست می بوسیدیش من فدای دختر مهربونم برمممممممممممم اما من از ترس اینکه شیشه روی قاب ها لبت رو زخمی نکنه با اجازت عکسای روش رو جمع کردم به امید روزیکه شما بزرگتر شی و اونوقت بتونیم باز هم عکسهای دوستان و اقوام عزیمون رو در کنار مون داشته باشیم   (اینجا داشتی عکس مامی رو می بوسیدی ما هم زنگ زدیم بهش و داری باهاش الو می کنی)     ...
21 بهمن 1392

این روزهای خونه ما

  سلام شیطون بلای مامان این روزا دیگه از بس خونه تمیز می کنم دیگه خسسسسسسته شدم خسته شدم از بس چیزای تو کابینت رو جمع و جور می کنم و شما ایکی ثانیه می ریزیشون بیرون خسته شدم از بس جارو کشیدم و شما بیسکوئیت ریختی رو فرش و مبلها هلاکم از بس دستمال کشی کردم دو دقیقه بعد همون آش بود و همون کاسه از بس اسباب بازیهات رو جمع کردم و شما بلافاصله از سبد ریختیشون بیرون خسته شدم چند روز پیش کلللل خونه رو تمیز کردم یک ساعت بعد خونه شد عین بازار شام بعدش به بابات گفتم اگه یکی همین الان از در بیاد تو چی میگه اونم گفت هیچ چی میگه این زنه چقدر تنبله خونش عین انباریه نمیدونن که تو بنده خدا جارو و تی از دستت نمی افته نمیدونن که ای ...
21 بهمن 1392

دینای عشق کیف و کفش

سلام قرتی خانوم مامان عمه بزرگت عشق کیفه و عمه کوچیکت عشق کفش حالا یکی یکدونه من عاشق هر دوتاشه از صبح تا شب هم یا میگه کفش پام کنین یا اگه کیفی دید باید بگیره دستش و باهاش راه بره قرتی خانوووووووووم به همین خاطر براش یه دمپایی رو فرشی خوشگل خریدم و قرتی خانومم همش پاش می کنه و تو خونه دور میزنه اینم عکسش اما از کیف بگم که خانومی با اینکه 2 تا کیف نی نیانه داره اما به کیفهای بزرگ علاقه داره و باید براش یه کیف بزرگ بخرم تا دیگه به کیفهای ما گیر نده این هم عکسای قرتی خانوم با کیف مامانی     ...
21 بهمن 1392

دوست جونییییییییییییییییییییییییییییییییی

  سلام نااااااز گل مامان من موقع خرید جهیزیم یه نی نی (عروسک دختر عین نینی) هم خریدم و موقع فیلم برداری از جهیزیم اون گذاشتم رو تختم و وقتی هم که کمد سیسمونیت رو می چیدم گذاشتمش رو یه طبقه کمدت تااااااااااااااا چند روز پیش که شما لجش رو کردی و دادمش بهت  ولی فکر نمیکردم که انقددددر ازش خوشت بیاد حالا اون نی نی کوچولو شده دوست و همدم عزیزت باهاش بازی می کنی.بهش جیجی میدی.بوسش می کنی.دَش می کنی لالاش میدی.هر جا هم که میری با خودت می بریش این هم عکس دوست کوچولوی دختر ناااازم       تازه تو جایگاه ویژت هم می بریش   موقع خرابکاری و شیطونیات هم اونو با خودت همراه م...
21 بهمن 1392

کمک کار ماماااااااااااااااااان

  سلام گل خونه جدیدا خییلی تو کارا به من و بابات کمک می کنی بابایی که از سر کار برمیگرده برعکس قبلا که منتظر بودی بیاد و بهت دست بده منتظری تا هر چی دستشه رو بده بهت تا ببری تو آشپز خونه تازشم اگه نده بهت شااااکی میشی (مثلاااا میخوای از من که چیزا رو از دستش می گیرم تقلید کنی) هر وقت هم یه دستمال پیدا می کنی شروع می کنی به گردگیری و همشش در حال جمع کردن و تمیز کاری خونه و مثلا شامپو فرش کشیدن و ... هستی   عشششششق مامان دیروز به بابات گفتم می بینی بچه آیینه هر خونه ایه من چون همش در حال تمیز کاری خونم عشقم ازم یاد گرفته بابات هم میگه دخترم 2 سالش که بشه کلی تو کارای خونه کمکت می کنه پس به ام...
21 بهمن 1392

باز هم پارک شاااادی

سلام عشق مامان باز هم به خاطر سردی هوا و  چون حوصلمون سر رفته بود رفتیم پارک شاااادی(البته یه پارک شادی دیگه) این هم عکساش   به این ماشین پلیس و بی سیمش گیر داده بودی و همش الو الو میکردی   از این خرگوشه میترسیدی و همش می گفتی این چیه و فرار می کردی   از این نینی خوشت اومده بود و همه جا همراه اون و خانوادش میرفتی اما اون ازت خجالت می کشید و فرار می کرد با اینکه 2 سال ازت بزرگتر بود مامانش هم بهم گفت : چقدر باهوشه مهد کودک میذارینش ؟ من هم از حرفش تعجب کردم اون هم گفت آخه دخترتون خیلی اجتماعی و جسوره و گفت که دخترش خیلی خجالتیه تازه کلی هم ازت فیلم گرفتن ...
20 بهمن 1392

پدر و دختر اهل کتاب

  سلام دانشمند کوچولوی مامان وقتی مجرد بودم آرزوم این بود که با مرد مومن و کتاب خونی ازدواج کنم که خدا رو صد هزار مرتبه شکر همینطور هم شد بعدش آرزوم این بود که نینیم هم کتاب خون شه و به کتابهای نویسنده های قدیمی مثل فردوسی و حافظ و مولانا و... علاقمند شه به همین خاطر از وقتی شما خیلی کوچمولو بودی برات سیدیهای کلیله و دمنه  و همینطور مرزبان نامه رو گرفتم و شما هم خدا رو شکر خیلی بهشون علاقه  داری و موقع دیدنشون مات میشی بابایی هم به خاطر این آرزوم که آرزوی خودش هم بود از وقتی نوزاد بودی برات مثنوی معنوی میخونه عشق مامان امیدوارم آیندت آینده روشن و البته پر از کتابی باشه والبته به این موضوع که دختر با ایم...
20 بهمن 1392