پیاده روی های دخملیییییییییییییییییی
سلام ناز ناز مامان
دخمل خوشگلم شما همونطور که قبلا به استحضارتون رسوندم از 15 مهر ماه شروع کردی به راه رفتن
بدون کمک
اما یک کمی می ترسیدی و از وقتی پانیذ روز عید غدیر اومد اینجا و شما راه رفتنش رو دیدی ترست
ریخت و راه رفتنهات بیشتر شده حالا هم که حدود یک ماهی از اولین گامهای بدون کمکت می گذره
همش داری راه میری و آتیش می سوزونی
انقدددددددددر هم راه رفتن رو دوست داری که یه لحظه هم نمی شینی و همش میخوای راه بری
آخه جاان دلم تاااااازه یک کمی پر شده بودی با اینهمه پیاده روی که در طول روز داری اگه سنگ هم
بخوری آب می کنی کههههههههههههههه
خلااااصه دیگه تو خونه آروم و قرار نداری حتی دیگه چهار دست و پا هم نمیری و یکسره راه میری
و جدیدا یاد گرفتی یه چیزی هم می گیری دستت و راه میری البته راه رفتنت هم خییییییلی
بامزست و به قول عمو جونیت مثل چارلی چاپلین راه میری
من فدای تو و پیشرفتهات