دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 19 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

پایان 6ماهگی و قدم گذاشتن تو 7 ماهگی

تولد تولد تولدت مبارککککککککککککککک خوشمل خانوم دیگه خیییییییلی بزرگ شده دیگه 6ماهه اول زندگیشو پشت سر گذاشته فداش حالا دیگه میتونه سرلاک بخورهههههههه تازه دخترم انقد خوش شانسه که تاریخ 6ماهگیش و دندون در آوردنش یکی شده و تاآخر یاد همه میمونه تازشم این دو تا با تاریخ تکون خوردنش تو شکم مامانی هم  یکی شده چون اول شعبان بود .به خاطر همه این مناسبتها و به خاطر دندون درآوردن دینا خانوم مامانی روز تولدامام حسین برای خانومی یه آش خوشمززه پخت و بین فامیلا تقسیمش کرد دست مامانی درد نکنه خداجون بهش عمر باعزت بده عکس دینا خانوم بین آشهای دندونش البته آخرش هم خانومی بالگد یکی از آشها رو ریخت رو زمین البته مازود جنبیدیم و بر...
30 آذر 1392

چهارشنبه92/3/8 نشستن دینا جیگر

امروز دینا خانوم برای ناهار رفته بود خونه بابایی و اونجا یه اتفاق خیییییییییییلی خوب افتااااااااااااااااااد اونم اینکههههههه دخترم بالاخره بعد از تلاشهای چند ماهش کامل نشست اونم سر سفره ناهار همه از دیدن این صحنه خییییلی خوشحال شدن و البته خودش از همه بیشتر چون از بعد عید همش میخواد بشینه و تادستاشو می گیریم به زور خودشو بلند می کنه الللللبته یک ماهی هم هست که تا دستاشو میگیریم میخواد وایسته . عسلکممممممممممممم امیدوارم به زووودی زود بتونی بدون کمک مامان بابا پاشی وایستی و بعد هم راه بری و به قول بابایی همممممه خونه رو به هم بریزی ماهم نگات کنیم و کیفورشیم . راستی قرار بود وقتی تونستی بشینی باهم بریم اتلیه یه عاالم عکس از...
30 آذر 1392

92/3/13

اولین سفر دخملی چند روز پیش دخملم اولین سفرش رو رفت(البته هم مدتش کوتاه بود هم فاصلش).صبح جمعه دیناخانوم ومامانیش بهمراه امیرعلی و مامانیش رفتن تهران . جاتون خالی خیلی خوش گذشت. اینم چند تا عکس از دیناجون بین راه تهران اونجا مامی دینا به قولش عمل کرد و از دینا خانوم عکس انداخت(البته دوست خاله مرجان زحمتش رو کشید) دخترم تو عکساخیلی نااااز شد حالام عکساشو براتون میذارم البته اگر بدونین با چه زحمتی دخملمو برای عکس انداختن حاضر میکردیم اخه دیروقت بود و خانومی خسته و خواب الود  تااااااااازشم پیپییییییی کرده بووووووووود خواستم عوضش کنم اما خاله ریحانش گفت لازم نیست عوضش کنی اخه تو عکسا که پیدا نیست دیناتواین عکس:اواا...
30 آذر 1392

5-6ماهگی دینا

دیناخانوم شب ماهگرد 5 ماهگیش رفت خونه مامی زهراش اونجام با عمه مایده.عمو دنی.مامی مامان و بابا جشن گرفتن الهیییییی100 سال زنده باشی دخترم بووووووووس قرار شد از این به بعد صبح روز هرماهگرد تولد خوشگل خانوم ازش یه عکس لخت بندازم بوس بوس جیگرم صبح ماهگرد اولین ساندویچ دینا 92/2/23 دوشنبه دینا خانوم بهمراه مامان و بابا رفته بودن ساندویچی خاطرات کودکی مامان . وقتی دیناخانوم ساندویچو   دست بابایی دید یکهو بیتاب شد و شروع کرد به دست و پازدن و همشش ساندویچو از دست باباجون میکشید تا بخورتش آخه خانومم شما میتونی ساندویچ بخوری؟ 92/2/25 چهارشنبه امروز دینا خانوم خیلی شیطونی کرد. مامان هم که ا...
30 آذر 1392
1