اندر احوالات این روزهای گل خونه
سلام گل مامان
این روزها برات روزهای خوبیه چون عمه مهربون از تهران اومده و دل کوچولوت که براش تنگ شده بود
حالی گرفته
خانومی نمیدونم چرا ولی به عمه مهربون خییلی علاقه نشون میدی......از کجا فهمیدم؟...از اونجاییکه
با تنها کسیکه پشت تلفن حرف میزنی اونه...تاااااااااازه به حرفاش هم خیلی گوش میدی روز جمعه که
برای دیدنشون رفته بودیم خونه مامی یه چیزایی در گوشت گفت که شما برخلاف همیییشه آروم آروم
نشستی و اصلا نه از خودت صدا در آوردی نه حرکات آکروباتیک همیشگیت رو داشتی خیلی جالب بود
من هم چون دختر خوبی شدی و چون عمه مهربون رو خیلی دوست داری تصمیم گرفتم هفته دیگه ببرمت
خونشون ...خوشحالی مگه نه ...پس همینطور خانوم باش و اذیتم نکن تا ببرمت باشه عششششقم
ناز ناز عمه مهربون برای گل خونه ما......
عممممه فداااااااااااا جییییییییگر طلاااااااااااااااااااااا دختر خووووووشششششششگل
شوهر عمت می گفت عمه مهربون تو خونه راه میره و اینجوری نازت می کنه
این هم عکسای تو و پانیذ (روز بعد عید غدیر که رفته بودیم خونه مامی)
قربون اون تیپت برم مننننننننننننننننننن قرتی خانووم مامااااااااااااااااااااان
رااااااااااااااسسسسسسسسسسسسستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتیییییییییییییییییییییی
یه اتفاق جالب دیگه هم افتاد و همونطور که حدس می زدیم شما با دیدن راه رفتن پانیذ ترست
از راه رفتن ریخته و تو خونه همش داری بجای چهار دست وپا رفتن راه میری
تااااااازشم امروز تو خونه راه میرفتی و توپهات رو شوت می کردی
فدااااااااااااای پیرفتهای سریع گل خوووونه برم من
راستییییییییییییییی دخملم امروز تولد پانیذی دعوت بودیم و شما قرتی خانوم کللی تیپ زده بودی
خیییییلی ناااز شده بودی این هم از عکسات
این هم دینا تو بغل عمو و زن عمو
واین هم پانیذ 1 ساله ماااااااا