دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه سن داره

شازده خانوم کوچولو...

یه تصمیم جدیییییید

1392/9/30 6:07
438 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشمل خوشملا

برای وبلاگت یه تصمیم جدید گرفتم :چون همش قاطی می کنم که مطالب و عکسات مال کدوم ماهته از این

به بعد به تعداد روزای عمرت که انشالله هی زیاااااااااااد شه عکساتو میذارم مثلا امروووووووووووز 8 ماه و 16

روزته من فدات که نصف نه ماهگیتو گذروندیییییییییییی

امروز هم به مناسبت نیمه نه ماهگیت بهمراه بابا رفتیم فست فود خاطرات بچگی مامانی

قبلا هم با هم رفته بودیم اونجا که پدرمونو در آورده بودی و میخواستی ساندوچ باباجونو به زززززززززززززور از

دستش درآری امروز به همین خاطر و برای اینکه اینبار اذیت نکنی برات تو ظرف غذای مسافرتیت که دیروز

خریده بودیم سوپ و ماست ریختم و حتی ظرف آب و پیش بند هم برداشتم و قبل اینکه ساندویچها آماده

شن بهت سوپ دادم تا سیر شی و باهامون کاری نداشته باشی اینم عکس خانوم قبل آوردن ساندویچ:

                                                              

اما چشم دوستای اینترنتیم روز بدو نبینه چشمککه وقتی ساندویچها اومد شما نذاشتی ما برشون داریم و

قبل ما چنگ انداختی بهشون تعجبو تاازه یه عالم از محتویاتش رو ریختی رو میز سبزما هم یکدفعه دست

و پاااااامون گم کردیم و نمیدونستیم شمارو بگیریم تا خودتو از رو میز نندازییییی یا ساندویچارو تا پرتشون

نکنی اوه    خلاااااااصه آبرومونو بردییییییییییییییییعصبانی تاازه یه آقایی بود نزدیک میزمون که قبل

اومدن ساندویچا وقتی دید داری با آرامش غذاتو می خوری کلی نازت کردقلب اما بعدش وقتی حرکات

آکروباتیکت رو برای در آوردن ساندویچها از دست بابا دید شاخهاش داشت در می اومدتعجب

آخه ادختر چرا انقدر دله شدی تووووووووووووووزبان آاااااااااااااااااااخرش هم بابایی بغلت کرد و اجازه داد

قسمت نونی ساندویچشو گاز بزنی شما هم که انگار داشتی مرغ بریون می خوردی انقدر بهت مزه میداد

که نگووووووووووو ما هم با این گول مالیدن سرت تونستیم غذامون بخوریم .از لحظات آکروباتیکت عکسی

ندارم اما از شراکتت تو سانویچ بابا چشمکیه عکس ارم که میذارم برات

ببین چه اخمی کردی اخه دوست داشتی همشو تو بخوری و بابایی فقط نیگات کنهخنده

بعد هم رفتیم خونه خاله من که نزدیک اونجا بود و منم گهواره نی نی ایهاتو بردم اونجا تا برای یه دختر

خاله دیگم ببره که تاازه نی نی آورده اونجام به پیشنهاد خالم گذاشتیمت توش تا آتیش سوزوندنتو

ببینیم شمام رفتی توش و کللیی خودت و ماها رو سرگرم کردییییییییییییییییی شیطون بلااماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

Mobina
7 شهریور 92 12:24
سلام دینا خانوووووووووووووم شیطوون!!!
فداتـــــــــــــــــ شمـــــ گلم حسابی مامان و بابا اذیت میکنی دیگه؟
چه پیشبند و ظرف آب صورتی خوشملیــــــهــ ! مبارکت باشه عزیزم!!!



ممنون دختر خاله اذیییییت مال یه لحظشه دیگه پدرمونو در آورده شیطون بلا منم که دست تنهااااااااا حالا ازدواج کردی و بچه دار شدیی می فهمی چقدر خواهر نداشتن سخخخخخخخته
نازنین
8 شهریور 92 0:33
چه گل دختر دوست داشتنیو نازی دارین.
خدا براتون نگهش داره.
خوشحال میشیم اگه به ماهم سر بزنید.


ممنون که بهمون سر زدین چشششششششششم حتتتتما بهتون سر میزنیم ماچچچچچچچچچچچچچچچ