مروری بر 9ماهگیییییییییییییییییییییییی

سلام خوشگل تریییییییییین دختر دنیاااااااااااااااااااااااااا

امروز آخرین روز نه ماهگیت بود و فردا نه ماهت تموم میشه

الهی من فداااااای دختر نه ماهممممممممممممممممممممممم

خوشگلم تو این ماه چون مامانی اینا مهمونای زیادی از بوشهر و مشهد داشتن نتونستم عکسها

و مطالب گشت و گذارهامونو تو وبت بذارم بنابراین تصمیم گرفتم گلچینی از اونها رو بذارم تا برات به

یادگار بمونهمن فدااااااات

اولش چند تا عکس از اولین سرسره بازیت تو پارک قایم میذارم که همراه مهمونای بوشهری رفته بودیم

البته چون هم شب بود و هم شما در حرکت تار شده ولی خوب یادگاریه دییییییییگه

بعدش هم عکست تو هلیکوپتر موزیکال که بعد نشستن توش بابات به زوووووووور آوردت بیرون و

بیرون نمی اومدیییییییییییییی

این هم عکست که به بچه های در حال بازی توی استخر توپ نگاه می کردی و دهنت آآآآآآب

افتاده بود البته تو بغل خاله سعیده ای و اون هم که دید خیلی بیتابی می کنی به مسئولش

گفت که میتونه باهات بره تو ولی اون آقا اجازه نداد

حالا بذار چند تا عکس از یکی از جنگل هاییکه بهمراه مهمونای بوشهری رفتیم برات بذارم

اول یه عکس از تو و عششششششقت مامانی

بعدش هم عکست با عشششق بزرگت یعنی دایی جووون که هر چه تلاش کرد عینک دودیشو

بذاره چشمت نذاشتیییییییییی

این هم شما و زندایی جون خوشششششگلتتتتتت توی رودخونه

این هم شما و خاله سعیده (دختر خاله من) که خیییییلی دوستت داره و چون میدونه خیلی

آب بازی دوست داری همشششششششش می بردت تو آب(ببین چه جای قشنگی بردمت)

حالا بذار چند تا عکس از عادات جدیدت بذارم . . . 

جدیدا عادت کردی وقتی تو ماشین می شینیم سر و دستت رو میاری از شیشه بیرون و به بقیه

نگاه می کنی و جیغ جیغ می کنی

 خوشگل مامان قبلا وقتی می رفتی زیر میز و مبل میترسیدی ولی حالا دیگه راحت میری و

بر میگردی حتی میری زیرشون و میخوای بخوابی تازه یک بار رفتی زیر میز مبل ببایی اینا و به طرز

مشکوکی ساکت شدی که بعدش فهمیدیم داشتی پی پی می کردی و ....

تاااااااااااااااااااازه خییلی تلاش می کنی بری زیر کابینت

 خوشگل ناااااااااااااااااااازم 

خیییییییلی از جارو برقی می ترسی ولی همونقدددر که از جارو برقی میترسی عاااااااااشق

لباسشویی هستی  تازشم همش میخوای بری تووووووش لباسهای شسته و نشسته ای

که تو سبده رو هم تا من غافل می شم در میاری و میریزی بیرون شیطون بلااااااااااااا

تو این ماه یه مدت دوباره بی خوابی زده بود به سرت و شبا تا دو سه بیدار بودی و من و بابایی

با ماشین گردی و دور دادنت تو پارک و ماست خوروندن بهت و یه عالم کارای دیگه خوابت می کردیم

البته سعی می کردیم خارج از خونه خوابت کنیم چون موقع خواب جیغ و دادهایی می کردی که فردا

همه همسایه ها به روم می آوردن و احتمال بیرون کردنمون  از آپارتمان بود

تو یکی از همون شبهاییکه تو پارک شهرداری دورت می دادیم تا بخوابی یه نی نی رو با باباییش دیدیم

به اسم آریانا که از وقتی خونشونو عوض کرده بودن (از 6 ماه پیش)تا حالا شبها رو تا صبح بیدار بود و

باباش تو پارکها می گردوندش تا مامانی استراحت کنه منم که اون دیدم به شما امیدو.ار شدم گللللم

(همین الان اومدی و کامپیوتر رو خاوش کردی و تمام نوشته هام پاک شد من هم دیپورتت کردم پیش بابات اوفــــــــــــــــــــ کی حوصله داره هممه اون مطالب رو از نو بنویسهـــــــــــــــــــــــــــــــ)

این هم عکس اولین باریکه پله برقی سوار شدی(روبروی کلینیک طوبی وقتی برای چکاپ رفته

بودیم)  

                                                      فدای اون مانتو لیـــــــــ خوشملتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

البته عکسش تار شد از بس که وول می خوریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این هم شما و پانیذ در حال پاسور بازی کردن (دختر بهت میگم  با این دختر تهرونیه نگرد منحرفت می کنه مگه حرف گوش میدیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ‌  !!؟)

این هم تبلیغات مای بیبی (یه روز با بابات رفتین مای بیبی بخرین شما هم تا سوپری مای بیبی

رو داد دست بابات تندی از دستش گرفتی و بهش نمیدادی ای شیطون فکر کنم فهمیدی مال

خودته هااااااا)