دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

23 ماهگیت مبااااااارک

1393/8/23 15:37
900 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل گلی ماماااااان

اول از همه 23 ماهگیت رو بهت تبریک میگم

عششششششششششششق زمینی و آسمونی مننننننن

فداااااااای قد رعنااااات...فداااای چشم زیبات...فدای نااز و اداااااات...فدا موی رنگ حناااااااااات

اووووووووووف چقدر تو نااازی عسل مامان

این بار 23 ماهگیت شب ماهگردت شیرینی خریدیم و رفتیم خونه مامان سلیمه

تو قنادی شما همش میگفتی کیک بخرین...بادکنک و شمع هم بخریییییین

وای خدا دختر....خیییلی شیرین شدی

تو راه و خونه مامان سلیمه اینا همش تولد تولد میخوندیییییی

من فداااااااااااااااااات شم که انقدر عاااااشق عروسی و تولدیییییییییییی

.....

بگذرییییییییم...جونم برات از این روزهات بگه که دیگه به کسی اجاااااااازه نمیدی

کوچکترین بی احترامی بهت بکنه

مثلا چند روز پیش خیلی شیطونی میکردی و منم گفتم اوووف پر رووووو

و شما هم با صدای بلند و معترض گفتی نهههههه پر رو نهههههه نگو پر روووو

منم یکهو ترسیدم و گفتم ببخشییید ببخشید خانوم ...و شما باز هم گفتی نه خانوم نه

منم گفتم پس چی ؟؟؟؟؟؟؟ شما گفتی دیییینا بگو دییییناخنده

دختر زبر و زرنگم قربونت برم من محبت

هر وقت عصبانی شیم و مثلا بگیم دیناااااا میزنمتهاااااااااا

شمام میگی نهههههه نزن گناه دارم گناااااه دارمقه قهه

خلاصه اینکه خیلی قند و نبات شدی و البته کاااری

همش میخوای بهمون کمک کههههههههه نه خودت همه کارا رو انجام بدی

مثلا میخوای همه خریدها رو خودت تنها حمل کنی ...سفره رو بچینی ...خودت هم جمع کنی...

دیگه خلااااااااااصه زیادی مستقل خانوم تشریف داری و کلی تو خونه برامون رییس بازی در میاااااری

همش هم ازمون نینی میخوااااااااااااای و اگه یکی از اقوام که بچه داره بیاد خونمون ...

وقت رفتن انقددددددر گریه میکنی که طرفو از اومدن پشیمون میکنی...

شیر خوردنت هم شدییییییییدا زیاد شده و من تقریبا تا صبح نمیخوابم...

تصمیم داشتم شیرو بگیرم ازت ...اما چون داری دوتا دندون آسیاب بزرررررگ در میاری و

همین باعث شده خیلی لجباز شدی ...میترسم به اعصابت فشار بیاد...

البته اینجوری هم به اعصاب خودم داره شدییییدا فشار میادغمگین

تا ببینیم خدا چی میخواد ...دیگه این ماه آخرهههههههه

حالا بریم سراااغ عکسااااااااااا

...

چند روز پیش که میخواستیم بریم بیرون...داری تو آینه نگاه میکنی و خودتو مرتب میکنیبغل

هفته پیش بهران اینا اومدن خونمون و با هم کلی آتیش سوزوندین

اینجاییکه توش نشستی...یکی از کابینتهای من بیچارس که چون هیچ جوری نمیشد قفلش کرد

و همه ظرفامو داشتی میشکستی...دادمش به شما تا کتاب خونت شه...

فداااااااااااای خوابیدنت عشششششششششششقم

جدیدا دوس داری غذاهات رو رو میزت بخوری دخترک مدرن مامااااااااااااان...البته اگه رضایت بدی به خوردن

چون دیدی من خیار خوردم و پوستشو گذاشتم رو صورتم ...شمام تقلید کردی

با عروسکات تنهایی بازی میکنی و باهاشون حرف میزنی ...البته کل خونه رو هم به هم میریزی

گاهی هم خانوم دکتر میشی و میگی من خانوم دکترم ...قلبمونو چک میکنی و با سرنگ بهمون شربت

میدی...نه که تو بیمارستان با سرنگ بهت شربت میدادن

اینجام بابا رو داری درمان میکنی با دستای شفا بخشت جااااااااان مااااادر

همباازی مهربون همیشگیت باباییه...اصلا ازش حساب نمیبری و همش حس میکنی هم

سنته...چه بازیا که با هم نمیکنییییینقه قهه

آخه کی پلو رو اینجوری میخوره؟؟؟؟؟؟؟یکی ندونه فکر میکنه عاشقشی...در صورتیکه

متنففففففری از پلووووو

در آخر بازم ماهگردت رو بهت تبریک میگم

امیدواااااااااااااااااارم از صمییییییییم قلبم که همییییییییشه سالم باشی و غم و بیمااریت رو نبینم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)