تاسوعای حسینی
سلام دختر خوش تیپم
برات دوتا پالتو دوختم که یکیش سفید مشکیه و ویژه ایام محرم
که البته همین سفید مشکیه هم به خودی خود دو تا پالتوی مجزا از هم دوخته شدست که من
به هم وصلشون کردم و شده یک پالتوی دورو
اینجا صبح تاسوعاست ...رو ایوون خونه عمو منصور...که آماده شدیم بریم دسته روی اسرم
عسلکم من اون روزاییکه شما رو نداشتم نذر کرده بودم صبح روز تاسوعا به دسته شیر کاکایو بدم
به نیت علی اصغر که تشنه شیر بودتا خدا کمکم کنه بتونم یه روزی نینی دار شم و به بچه
خودم شیر بدم...خدا قبول کنه...اینجا شما و مامان سلیمه دارین میرین پیش بابا عبدول اینا
که دارن نذری پخش میکنن
تیپک منی تووووووووووووو
این هم پدر و مادر گلم در کنار یه دونشووووووون
خاله شبنم دختر خاله خوب و مهربووووونم و دخترش پریا خانوم قررررتی
شما و دختر خالم ماندانا که منو یاد جوونیام میندازه
اینجام کنار در خونه دوست بابایی ایستادیم منتظر
شمام که عین سربازای هخامنشی شدیمن فدای تو و اون بوووووتت
توی خونه دوست بابایی...منتظری چایی سرد شه بخوری ...من فداااااااااااااات
موهاتو که میبندم...چهرت کلی عوض میشه
اینجام خونه مامیه که غروب اومدیم...اگه بدونی ماشین مامی با کامیون تصادف کرد
مامی و عمه مایده و عمو دانیال هم توش بودن...خدا دوباره اونا رو بهمون داد...
خدا رو شکر هیچی نشدن و جدت نجاتشون داد...من فدای تو و جددددت
اینجام تو و پانیذ اینجوری از مبل آویزون شدی ...اون فرار کرد و تو عکس نموند
پانیذ پیپی کرد و شستنش ....شما پارچه گرفتی و دم دستشویی واستادی ومیخواستی
بگیریش نمیدونم چرا انقدددر دوس داری کمک کنی و کارای بزرگترا رو بکنی
اینام سوغاتی عمه مهدیه از کیش برای شمااااااااااااااا