یکشنبه 92/9/9

سلام گل قشنگم

امروز رفتیم چکاپ پیش دکتر نخشب و من برات تیپ پسرونه زدم تا متفاوت باشی

این هم عکست با تیپ پسرونت قبل حرکت

اونجا همه از اینکه چقدر زود راه افتادی تعجب می کردن و منم تو دلم همش دعا می خوندم تا چشم نخوری

اونجا کلی نی نی بود که شما از همشون خوشگل تر و البتتتته با هوش تر بودی و با همشون ور میرفتی

البته بیشتر  با پسرها بازی می کردی (بی حیا خانوم) و من هم چند تا عکس ازت با نی نیها انداختم تازه

همش میترسوندیشون و هااا هاا می کردی

بعد که رفتیم پیش دکتر یه نی نی دیگه که کارش تموم شده بود و گریه می کرد رو با کنجکاوی نگاه

می کردی دکتر هم گفت که خیییلی باهوشی و از طرز نگاه معنی دارت و کارهاییکه تو این سن

انجام میدی معلومه منم کللللی ذوق کردم و به بابایی گفتم که من این موضوع رو از وقتیکه تو شکمم

بودی و به صداها و اعمال بیرون عکس العمل های معنی دار داشتی میدونستم من فدااااای هووشت

اما چشمت روز بد رو نبینههههههههههههههه وقتی دکتر داشت معاینت می کرددددددددددددددد

انقدر جیییییییغ زدی که گوشامون کر شد  خدا رو شکر حالت خوب بود و وزنت هم خوب بود و باز هم

خوشبختانه برخلاف تصورم که فکر می کردم دکترت تا 1 سالگی می پذیردت تا 2 سالگی ویزیتت میکنه

من هم یه نفس راحت کشیییییییییییدم

بیرون در کلینیک یه آقایی موبایل اسباب بازی می فروخت ما هم برای اینکه اون جیغ و ناله ها یادت

بره و بلکه دست از سر گوشیهامون که دیگه داغونشون کردی برداری برات یدونه خریدیم اما دریغ و

درد که اصلا تحویلش نمی گیری و باز هم با گوشی ما صحبت می کنی

بعدش رفتیم خونه بابایی و اونجا یک کلمه به فرهنگ لغاتت اضافه شد (دااااااااااااییییییییییییییییییی)

راستش رو بخوای من دایی _ عمه _ عمو   رو خیلی باهات کار کردم عمه رو خیلی زود گفتی عمو رو

هم اون روزیکه رفتیم خونه امی به عموت نگاه کردی و گفتی دایی رو هم امشب .

وقتی میخواستی بری تو اتاق دایی جون به مامانی نگاه کردی و نق زدی و بعد گفتی دایی (یعنی بیا

با هم بریم تو اتاق دایی) بعدش هم ما هر چه اصرار کردیم نگفتی به قول زن عموت هر وقت ما

بگیم نمیگی خودت باید بخوای و با طرف کاری داشته باشی تا بگی دختر خود رای من

ناز و جییییگر مامان سپردمت به خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا