92/6/16 اولین روز دخترِِ،دختر ناااااااااااازم
دختر نااازم روزت مبارک
امسال اولین سالیه که روز دخترو با حضورت جششششن می گیریم
خدا رو شکر می کنم که منو لایق دونست و زیباترین گل هستی رو بهم داد
خدایا ازت ممنونم
عشششششششششششششششششششششق زندگیم
به قول یکی از مامانهای وبلاگی
امیدوارم مثل حنا با مسئولیت
مثل نل صبور
مثل ممول مهربون
مثل جودی شاد و سرزنده
و مثل سینرلا خوشبخت باشیی
بهونه قشنگ من
رفیق روز تنگ من
امید فداهای من
دختر رویاهای من
روووووووووووووزت مبااااااارک
خوشملم بذار از خاطره اولین روز دختر زندگیت بگم
از صبح از بس درد دندون داشتی و اللبتته بخاطر جوشهای زیادی که رو تنت بخاطر بیماری
ویروسی جدیدکه واگیر داره زده بود همش نق زدی
ظهر هم بابایی زودتر از سر کار اومد تا با هم ناهار بریم بیرون اللبته بمناسبت روز دختر
وچون شما خیلی نق نق می کردی تصمیم گرفتیم بریم یه جای شلوغ تا انگشت نما نشییییییم
به همین خاطر رفتیم اکبرجوجه و چون خییلی شلوغ بود و جای نشستن نبود برگشتیم غذا گرفتیم
و خونه خوردیم
راستییی وقتی شما و باباجونت رفته بودین ببینید تو سالن اکبرجوجه جا هست یا نه یه آقای
تهرانی شما رو دیده بود و به باباتون گفته بود آقا ماشالله چقدر خوشگله دخترتون رفتین خونه حتما
براش اسپند دود کنین آخه دختر چرا انقدددددر جذذذذابی شماااااااهر جا میریم همممممه
عاشقت می شن تو یه جمع نی نی همه به شما توجه دارن من موندم بزرگ شدی باید چیکار کنم
باهااات حتما باید به خواستگارهات مثل مطب دکتر وقت بدیییم حتما من هم میشم منشیت
خلااصه بعد از ظهر مامی اومد دیدنت و روز دختر و بهت تبریک گفت آخه اون خییییییلی دوستت
داره آخه همنامشی سید هم که هستیی دیگههه آهان دختر پسر بزرگشی که مامی عاااشقشه
همینا بسه که اون عااااااشقت باشه مگه نهههههههههههههه
غروب هم به سرم زد و به بابایی گفتم دخترم النگو نداره دلم میخواد براش النگو بخرم و تصمیم
گرفتم بخشی از پول النگو رو من بدم بقیش هم بابایی و رفتیم و برات یه النگوی خوشگل خریدیم
که وقتی انداختی دستت شبیه دست من و مامی شد آخه تو هم مثل ما دوتا سفید برفی هستی
راستی بذار از طلا فروشی بگم که طلافروش هم عاشقت شد و بغلت کرد و شما هم هممممه
کاسه کوزه هاشو به هم زدی آخه دختر هر کی دست دراز کرد آدم میره بغلششش