اولین شب قدر خانوم خانوما
دیشب خانوم خانومای مامان برای مراسم احیاشب قدر تشریف بردن مسجد که الهیییی من فداااااش
اولش که رفتیم چون سفره افطار پهن بود خانومی شکموی من شروع کرد به دست و پا زدن و لج
کردن تابره سر سفره و هممممممه چی رو به هم بریزه منم که دیدم اوضاع اینجوریه شروع کردم به
دادن فرنی به خانوم و عشق من هم کمی آروم شد و البته اولین نفر بود که به سفره افطار دست برده
بود من فدااااش خلااااااصه بعد افطار خانوم که حالا دیگه سیر سیر بود شروووووع کرد به شیطنت و آتیش
سوزوندن و کلی سرو صدا کرد تو پرانتز عرض کنم که خانومی وقتی از تلویزیون آهنگ یا قرآن پخش
میشه خودش هم شروع میکنه به داد و بیداد و سروصدا و مثلا خودش هم میخواد بخونه و دیشب
موقع نماز جماعت عشقم با شنیدن صدای مکبر و روحانی انقددددددر داد و بیداد کرد که بعد نماز
هممممه اعتراض کردن و نزدیک بود از مسجد بیرونمون کنن خلاصه بعد نماز که مسجد خلوت تر
شد خانومی راه افتاد و به همه جا سرک کشید و از احوالات همممه خبردار شد بعد مدتی دیدیم بیخود
گریه میکنه و فهمیدیم بله خانومی خرابکاری کرده و من و مامانی مجبور شدیم ببریمش پایین و بشوریمش
(البته فکر کنم بازم داره دندون در میاره چون از دیروز عصر یکسره خرابکاری می کنه) خلاصه خانومی
بعد شسته شدن خوابید و خوابیدنش با خاموش شدن برقها و شروع مداحی همزمان شد منم به همین
خاطر گذاشتمش روی پام و تو گوشاش کلینکس فرو کردم و تا آخر قرآن به سرتکونش دادم و البته چون
سوییشرت تنش بود و گرمش بود و از طرفی اگر لباسشو در می آورم بیدار میشد همش بادش می زدم
خلااااصه خانومی دیشب تو اون سر و صدا رااااحت خوابید اللللبتتتته با کمک مامان مهربونش
اینم عکس خانومی موقعیکه در آااااااخرین لحظات قرآن به سر بیدار شد و همه رو ایستاده در اطرافش دید
و بهت زده شد البته برقا خاموش بود به همین خاطر عکسها تار افتاده(دیشب برای خنک تر شدن
خانومی خرگوش رو سوییشرتش رو هم در آوردم البته زیپیه و دوباره وصل میشه)
بعد اینکه خانومی بیدار شد لباسشو عوضکردم بهش سرلاک و آب دادم و خانومی با انرژی صد چندانی
به شیطنتهاش پرداخت. اول از همه گیر داد به پریا دختر خاله شبنم که تو خواب و بیداری بود و به زور
میخواست ببوسش و دستبندش رو از دستش درآره اونم مقاومت میکرد و خیلی عصبانی بود اینم
عکساشون
این هم پریای کلافه و عصبانی
بعد از پروژه بیدار کردن پریا خانومی شروع کرد به بیدار کردن یکی از خودش شیطون تر یعنی بهرااااااااان
و بعد اون و بهران پدر همه مسجدیها رو در آوردن از اون و بهران عکسی ندارم ولی از خانومی
لحظه ایکه در فکر انجام شیطنتهای جدیده عکس میذارم براتون
خووووب این هم از اولین احیا خانومی که به معنای واقعی احیا داشتن و تا ساعت 3.5 صبح که از مسجد
برگشتیم بیدار بود و تو ماشین لالاکرد .
دخمل مامان ! با وجود هممممه شیطنتهات با هممممه وجووودم دوست دارم عاااااشقتم می میرم برااات