دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

این روزهای نازدار خانوم

1393/9/2 2:00
639 بازدید
اشتراک گذاری

سلاااااااااام عشق مامان

فداااااااااااااااااااات شم که داری روز به روز خانوم تر میشی و حرف زدنت که چه عرض کنممممم

24 ساعته شعر خوندنت روز به روز بهتر میشهبغل

آخه میدونی من خودم عاشق شعرم و برای اینکه شما هم عشق شعر بار بیااااااای

هر چیزیکه میدیدم  تو خونه یا بیرووووون برات ازش یه شعر میخوندم...اگه شعری راجع بهش

بلد بودم که بهتر اگرم بلد نبودم ...از خودم یه چیز میساختم...ماااادر شاعرتو عشششقهچشمک

مثلا وقتی میخواستیم بریم خونه مامان سلیمه...این شعرو میخوندم:

خووونه مامان سلیمه...هزاااار تااا قصه داااره

خونه مامان سلیمه...شادی و غصه داره

خونه مامان سلیمه حرفااای تازه داره

خونه مامان سلیمه گیاه و سبزه داره

....

تو راه خونشون هم به آسیاب بادی سر خیابون معلم که میرسیدیم میخوندم(البته غلط غلوط)

آسیاب بچرخ...میچرخم...تند تر بچرخ...میچرخم

آسیاب بشین...میشینم...زودتر بشین...میشینم

آسیاب دنده دنده...آسیاب همش میخندهخندونک

...جدیدا بازی آسیاب رو هم انجام میدیمزیبا

...خلااااصه تو راه اگه هندونه فروش ببینیم ...

میخونیم...هندونه زیر بغلت بموووونه

یا اگه انار فروش ببینیم...صد دانه یاقوت رو نصفه و نیمه میخونم برات

به میدون معلم هم که رسیدیم مجسمه مطهری رو که میبینیم...

معلم مهربان من میخونیم و یه شعر انگلیسی از دورانیکه من کلاس زبان میرفتم ومیخونیم

my kind & my good teacher

my lovely & my dear teacher

your always in my hurt (2

happy your special day(2

you are special peaple teach us to live much better

you are exellent teacher

good father...good mother

happy your day(2

...

خلاااااااااصه وقتی نینی تر بودی همش میخوندم و بهم نگاه میکردی یا اینکه سرتو تکون میدادی

تا چند وقت پیش هم میگفتی مثلا ملعم بخوووون

اما حالا دیگه نمیذاری بخونم و وقتی میخونم میگی نخوووون و خودت همشو میخونیبوس

و از همه این شعرا بیشتر آقا پلیس و دوس داری و همش دوس داری به همه پلیسای تو خیابون

سلام نظامی بدیزبان

اما جونم برات بگه از غذا خوردنت که تعریفی نداره و شیر مادر که تاااااصبح میخوریعصبانی

البته این ماه آخره و بعد تولدت میگیرم و خدا بفریادمون برسه با لجبازیای اون موقتسبز

و اما خوابیدنت که هر روز و شب داااااستان داریم سرش و اصلا دوس ندای بخوابی حتی وقتی خیلی

خواب داری ...از بس شیطونی و دوس نداری دس از بازی بکشی

بریم سر عکسای شیطونیات:

آخه اونجا جای خوابینه ورووووجک

این روزا گوشی باز شدی که دوس ندارم عاااااشق بازی پو یی

آخه نیم وجبی تو رو چه به گوشی...بذار کنار یک کم غذا بخورررررر

امااااان از دست این دخترک قررررررتی که قبل بیرون رفتن خودشو تو آینه برانداز میکنه

دینا موش موشی عشق پنیر

و بااااااز هم دخترک بایسیکل راااان

عااااشق اینیکه دست تو جیبت کنی و قدم بزنی

بااااز هم چشمت افتاد به چهار تا دونه رژ لب منعصبانی

رنگ انگشتی از نوع دینایی

داری نینیهاتو لالا میدی

رنگ انگشتی از نوع خاااامه

از بس گفتیم کوهنورد بهت ...جدی گرفتی هاااا

عااااااااشق این تیکه سیدی تولدت مبارک خاله ستاره ای(باباهه داره بادکنک باد میکنه

بادش میره تو شکمش چاقالو میشه) وقتی تموم میشه کنترلو میاری میگی بابا بیااااد

بااااز هم کنار لوازم آرایشم دستگیرت کردم

وروجک چطور رفتی اون بالا

چند رووز پیش میرفتی پشت تلویزیون و دنبال آدمهای توش میگشتیخندونک

به قول بابایی سوالایی که ابتدایی راهنمایی برامون پیش میومد شما الان برات پیش میااااد

یا شما خیلی باهوشی و کنجکاو که همینطور هم هست .یا ما خیلی ...خندونک

این بعبعی رو خیلی دوس داری وقت خواب هم باید حتما باشه پیشت

(این بعبعی رو وقتی بدنیا اومدی خاله سکینه تو بیمارستان آورده برات

من حس میکنم شاید از اونجا مونده تو ذهنت و عاشقشی)

دخترک برج سااااز

تو وسایلت از تو کمد یه پستونک که تو نوزادیات نمیخوردیش پیدا کردی و همش میذاشتی دهنت

و بیخیالش نمیشدیقه قهه سر پیری و معرکه گیریییی

باز هم دخترک گوشی باز من

همراه بابایی رفتی سوپر و جایزه گرفتی از فروشنده

این کلاهها رو خودم برات درست کردمشون

اینو هم مامی از مشهد برات سوغاتی آورده...البته چیزای دیگه هم آورد که بعدا عکساشونو میذارم

 

فدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای تووووووووووووووووووووووووووو

مامان سهیلامحبتبوسبغل

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)