دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

دینا در شبهای قدر 93

1393/5/6 21:34
337 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر با ایمان و خووووووووووووبم

امسال دو شب اول قدر رو بر عکس سالهای دیگه نتونستیم بریم مسجد و

توی خونه احیا گرفتیم...اما شب سوم رفتیم مهدیه و تو خیابون احیا گرفتیم و خیلی خوش گذشت

و شما تا ساعت 4 صبح بیدار بودی و بعد خوردن سحری خوابیدیم

این هم عکساش که البته تار افتاده

مامان فدات شه که تا رسیدیم شروع کردی به خوندن قرآن بغل

بعدش هم شروع کردی به پیاده روی و خوردن آب و کلی خانوماییکه جلومون نشسته بودن رو کلافه کردی

از بس به زور از پشتشون رد شدی...تازه هر چی خوراکی هم داشتن ازشون می گرفتی

می بینی عشقم تو اون ایام که عمه ریحانه خونه مامانی اینا بود از بس تو جمع بودی و از دست هرکی

یه کم میخوردی تپل مپل شده بودی اما حالا دوباره لاغر شدی...اون شب هم کلی چیز میز خوردی ...تازه

سحری هم کلی پلو خوردی...اما از فرداش تارک دنیا و غذا شدی...فکر کنم اون شب چشمت زدن هااااااا

مامان قربون اون دامن تنیسییییییییییییت

بعد شیطونی...چشمت افتاد به کیف پریا و بازش کردی و مداد رنگیاشو درآوردی و می گفتی چشم چشم

(یعنی چشم چشم دو ابرو برام بکشین) ناهی پریا هم خسییییییییس خون خونشو میخورد اما

روش نمیشد چیزی بگه....مامانی پارسال هم بهش گیر داده بودیااااااااااخندونک

به امید اینکه سال دیگه شبهای قدر باشیم و حالمون بهتر از امسال باشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)