دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

اخبار رمضان

1393/5/6 16:38
261 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر نااااااااازم

روزهای آخر ماه رمضونه و من شرمنده از روی خدا که بخاطر تند تند شیر خوردن شما

نتونستم زیاد روزه بگیرم و کمی دپرسم چون داره ماه مهربونمون تموم میشه

و از طرفی خوشحالم چون بازم میشه رفت بیرون و بابایی بازم میتونه شما رو بعد از ظهرها

ببره گردش...آخه تو ماه رمضون نای از جاش پاشدنو نداشت شوهر شکموی من...البته کلی لاغر شد

برعکس من که دوباره چاقالو شدمخندونک

بگذریم...جونم برات بگه که عجیب غریب شدن این آدمها ماااااااااااادر

وقتی ما بچه بودیم ...ماه رمضونا  همه شب افطاری یا دعوت بودیم یا مهمونی میدادیم

اینجوری هم مهر و محبت بین آدمها زیاد میشد ...هم برکت خونه ها

اما امسال فقط خونه دوتا مادر بزرگات رفتیم و 1 شب هم خاله فاطی من

که تازه مادر زن شده ...خانواده دومادش رو به همراه اقوام دعوت کرد و من هم یهشب

اونا رو دعوت کردم...اصصصصلا این رویه رو دوست ندارم...

دلمون به یه عید خوش بود که امسال همش بارونی بود و شما سرما داشتی و

عملا زیاد جایی نرفتیم...یکی هم به ماه رمضون که ملت از ترس خرج کردن مهمونیا رو لغو کردن

بگذریم ...عکسات قبل رفتن به دعوتی خونه خاله فاطی...تنها دعوتی امسالزبان

طبق معمول همیشه این نی نی رو که بهش میگی داداش علی رو همراهت آوردی

دخترم این اسامی خاص رو از کجا آوردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟

از بس عاااااااااااشق تخمه آفتابگردونی...تا پوستشو جایی ببینی هنگ میکنی

کنار خونه ما یه خونه قدیمیه که متروکست و پر درختای خوشگل و میوه های باحال

که البته دستمون بهشون نمیرسه...از اول بهار هم بلبل توش میخونه...حالام همه اش از توش صدای

گنجشک میاد...شاخه های درخت انگورش هم تو کوچه آویزونه شما هم که خیلی

عاشق غوره ای و همینطور انگور همه اش به زور ما رو می کشونی اونجا تا برات بچینیم و بخوری...

فکر نمیکنی خوردن غوره خیلی برای سن شما زوده ترشی خور مامااااااااان

وقتی دیدی من نمی کنم خودت دست به کار شدی ...من فدای بلند بالام بشممممممممبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)