تب فوتباااااااااااااااااال
(جامانده از قبل ماه رمضان)
سلام عسل مامان و بابااااااااااااااااا
روزیکه ایران به جام جهانی رفت شما 6 ماهت بود و تازه از بیمارستان مرخص شده بودی (بخاطر واکسن
6 ماهگیت)و روزهاییی هم که ایران بازیهای جام جهانیش رو انجام میاد باید واکسن18 ماهگیت رو میزدی
که بخاطر سرماخوردنت واکسنت عقب افتاد...
اون روزها بابایی خیلی شور و شوق داشت و شما هم پا به پاش مینشستی و فوتبالها رو دنبال میکردی...
بابایی هم برای رفیق و همدم کوچولوش لباس تیم ملی خرید و اون روزها با اینلباست میبردت پارک.
روزی هم که ایران آخرین بازیش رو داشت ما و دخترهای خاله میترا و دوستاشون همه با هم رفتیم پارک
شهرداری و از اونجا بازی رو تماشا کردیم که خیلی هم حال داد ...
این هم عکسامون:
قبل رفتن
تو پارک رفتی برای بازی که مث همیشه طلب آب کردی
(چون شب بود کیفیت عکسا خوب نیست)
عکسهات با ماهرخ جون...به قول خودت مامُخ
با مهسا جون...به قول خودت مسا
انجا لج بستنی کردی و هر کی هم که میگفت بیا برات بستنی بخرم از غریب و آشنا میرفتی بغلشون که
این قضیه یک کمی نگرانم کررررررررد...البته بستنی پیدا نکردیم و برات آب میوه و کیک خریدم
دینا و مامانیییییییییییی
و ... بابایییییییییی
اون شب کلی عکاس ازت عکس انداختن و از طرف تلویزیون هم ازت فیلم گرفتن