دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

غووووووووووول 18 ماهگی

1393/4/9 18:44
403 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامانمحبت

بالاخره بخت واکسن 18  ماهگیت وا شد و روز اول ماه رمضون ساعت 9 صبح واکسنت رو زدیمآرام

نگم که تو بهداشت چه جیغ و دادی راه انداختی و قد و وزنت رو هم با بدبختی گرفتیمدلخور

نه که چند تا دانشجوی لباس سفید پوش بودن و شما به خیالت کلی دکتر ریختن سرتخندونک

خلااااااااصه بهت قول دادیم بعد واکسن برات بست(بستنی)بخریم و همین کارو هم کردیمزیبا

خونه که اومدی اولش یک کمی نق نق کردی...بعدش به لطف عکاس بازیهای مامانی...خندیدی

چشمت به عشق جدیدت(عمه مایده)که افتاد خووووووب خووووووب خوب شدیتعجب

انقدر هم بهش چسبیده بودی که حتی دستشویی هم نمیذاشتی برهتعجب

اینجا هم داری بازی دینا کو میکنی...فدات شم که فکر میکنی اگه چشاتو ببندی کسی نمیبینتتخندونک

اینجا هم به زوووووور درخواست عینکم رو کردی...به عینک میگی عَینِه

چه بهت میاد خانوم دکترم

این هم سومین مسواکته ...که گذاشتم بعد واکسن بدم بهت سرت گرم شه اذیت نشی

اینجام به زوووووور خوابوندمت...فدات شم عین بابات میخوابیییییییی

تا عمه بود حالت خوب بود ...اما بعد رفتنش..تب لعنتیت شروع شد ...البته همراه یه پا درد خیلی بدددددددددد

امروز هم با اینکه تبت خیلی بالا بود تو خونه راه میرفتی و می گفتی ما...یِ..دهبغل

اما اثر دارو که از بین رففففففففت...پا درد و تبت شروع شدغمگین

طبق معمول همه واکسنهات اوضات از غروب بد تر شد و تبت هم شد 39....گریه

ما هم بجای 6 ساعت هر 5 ساعت پروفن دادیم بهت و ساعت 4 صبح دوبااااااااااره تبت برگشتگریه

صبح رفتیم خونه مامان سلیمه و خوب بودی تا عصر که برگشتیم و تب39 درجه رسید به حوالی 40 درجه گریه

اما تازه 3 ساعت از داروت گذشته بودترسو...به دکتر زنگ زدم و گفت شیافت کنم...

الان هم تازه تبت پایین اومده و خوابیدی...خدا کنه تموم شه این تب لعنتیکچل...غذا هم که نمیخوری

پات هم خیلی درد میکنه و عصری 4 دست و پا راه میرفتیغمگین

خدایا خودت کمک کن اجازه...امان از این تبهات دینا که همش 39 درجه به بالاستغمگین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

عمه مائده
12 تیر 93 19:18
عمه فدات بشه.....ایشالله زود زود خوب شی....دوست دااااارم عشقم
مامانــــــــــــ دینـــــــــا
پاسخ
مرسی عمه جونی یا به قول دینا ...مائنه
مامان پانیذ
13 تیر 93 1:41
عشق عمه...من طاقت ندارم اینجوری ببینمت.... پاشو... دشمنت تب کنه...دوست دارم دیگه واکسن های لعنتی تموم شد ...
مامانــــــــــــ دینـــــــــا
پاسخ
مرسی عمه جونی...آره خدا رو شکر دیگه رفت تا کلاس اووووووووول