غووووووووووول 18 ماهگی
سلام عشق مامان
بالاخره بخت واکسن 18 ماهگیت وا شد و روز اول ماه رمضون ساعت 9 صبح واکسنت رو زدیم
نگم که تو بهداشت چه جیغ و دادی راه انداختی و قد و وزنت رو هم با بدبختی گرفتیم
نه که چند تا دانشجوی لباس سفید پوش بودن و شما به خیالت کلی دکتر ریختن سرت
خلااااااااصه بهت قول دادیم بعد واکسن برات بست(بستنی)بخریم و همین کارو هم کردیم
خونه که اومدی اولش یک کمی نق نق کردی...بعدش به لطف عکاس بازیهای مامانی...خندیدی
چشمت به عشق جدیدت(عمه مایده)که افتاد خووووووب خووووووب خوب شدی
انقدر هم بهش چسبیده بودی که حتی دستشویی هم نمیذاشتی بره
اینجا هم داری بازی دینا کو میکنی...فدات شم که فکر میکنی اگه چشاتو ببندی کسی نمیبینتت
اینجا هم به زوووووور درخواست عینکم رو کردی...به عینک میگی عَینِه
چه بهت میاد خانوم دکترم
این هم سومین مسواکته ...که گذاشتم بعد واکسن بدم بهت سرت گرم شه اذیت نشی
اینجام به زوووووور خوابوندمت...فدات شم عین بابات میخوابیییییییی
تا عمه بود حالت خوب بود ...اما بعد رفتنش..تب لعنتیت شروع شد ...البته همراه یه پا درد خیلی بدددددددددد
امروز هم با اینکه تبت خیلی بالا بود تو خونه راه میرفتی و می گفتی ما...یِ..ده
اما اثر دارو که از بین رففففففففت...پا درد و تبت شروع شد
طبق معمول همه واکسنهات اوضات از غروب بد تر شد و تبت هم شد 39....
ما هم بجای 6 ساعت هر 5 ساعت پروفن دادیم بهت و ساعت 4 صبح دوبااااااااااره تبت برگشت
صبح رفتیم خونه مامان سلیمه و خوب بودی تا عصر که برگشتیم و تب39 درجه رسید به حوالی 40 درجه
اما تازه 3 ساعت از داروت گذشته بود...به دکتر زنگ زدم و گفت شیافت کنم...
الان هم تازه تبت پایین اومده و خوابیدی...خدا کنه تموم شه این تب لعنتی...غذا هم که نمیخوری
پات هم خیلی درد میکنه و عصری 4 دست و پا راه میرفتی
خدایا خودت کمک کن ...امان از این تبهات دینا که همش 39 درجه به بالاست