نیمه اول 13-14 ماهگی
سلام عسل خانوم مامان
این ماه برات خیلی ماه خوبی بود الن میگم چراااااااااااااااااااااااااااااااااا
1. عمه جونی و پانیذی از تهران اومدن و بعد دو ماه دیدارها تازه شد
2. تولدت با خانواده پدریت رو با 1.5 ماه تاخیر جشن گرفتیییییییییم
3. رفتیم جنگل زارع و زمستونش رو بهت نشون دادیییییییییییییییییم
و البته خیلی چیزای دیگه که الان به ذهنم نمیرسه ولی در کل خیلی ماه خوبی بود
البته امیدوارم تا آخرش همینطور خوب باشه و به دخمل ناازم خوش بگذرههههههه
خوب اولش برات عکسامون توی جنگل رو میذارممممم
عسلکم اولش که رفتیم شما خواب بودی و ما گذاشتیمت روی چادر مامانی و کت بابایی روکشیدیم روت
تا سردت نشه
بعدش عینک بابایی رو گذاشتیم چشمت اما حتی تو خواب هم نذاشتی بمونه رو چشمت و گذاشتی بالا سرت
این هم عکس قرتی خانوم من با عینک بالا سرش
این هم عکس تو و عاشق دل خستت
بعد چند دقیقه هم بیدار شدی و شروع کردی به آتیش سوزوندن
فدای قاشق کوچولوت بشم خاله ریییزههههههههههه
اینجا هم داری با هاپو بازی می کنی
وقتی هم بهت میگیم هاپو چی میگه میگی:هاب اب
اینجا هم گیر دادی به برگهای خشک و داری برگ بازی می کنی
اینجا هم رفتی بالای درخت البته به کمک بابایی
حالا عکسهای خرید تولد رو برات میییییییییییذارمممممممممممممم
اینجا شما داری به مامان خستت کمک می کنییییییییی
اینجا هم چون من و بابایی داشتیم تغییر دکوراسیون میدادیم و چیزها رو جابجا میکردیم شما تو جابجاییشون کمکمون کردین