مهمونی خونه خاله افساااانه
خوشمل خانوم یکی دو روز آخر ماه رمضون رو به همراه مامانی رفتیم تهران خونه خاله جون افسانه که
دوست خانوادگی مامانیه و قد خواهر براش عزیییییزه
دخملی روز اول خونه خاله جونی خییییلی بیتابی می کردی و فقط و فقط چسبیده بودی به مامانی و هر
کی می اومد طرفت جیغ میزدی نمیدونم غریبی می کردی یا دلت برای بابایی تنگ شده بووووووووود
حالا به هر حال روز اول تا نخوابیدی حتی نتونستم نمازمو بخونم ولی از فرداش بهتر شدی
مخخخصوصا با خاله جونی رابطت خیلی خوب شد انقدر که همش تو آشپزخونه بودی و وقتی میخواست
ظرفها رو بذاره تو ظرفشویی میدوییدی سمتش و دستت رو می گرفتی به ظرفشویی و می ایستادی
مامان فدااااااای ایستادنهای زورکیت که تا می خوری زمین ناله های جانسوز می کنییی
خلاصه خاااانوممم این چند روز با وجود شیطونیهای تو و آیلین خوشگله دختر ناز و شیطون خاله جونی به
هممون خیییلی خوش گذشت اما حیف که خییییییلی زود گذشت و حیف تر اینکه خاله جونی تو
شهرمون و نزدیکمون نیست تا همش با هم باشیم من که هنوز 24 ساعت نگذشته دلم داره براش ضعف
میره
آخه میدونی دخمل گلم خاله جونی دوست دوران بچگیمه. باباهامون از دبیرستان با هم دوست بودن و ما
هم تو یه سال به دنیا اومدیم (من 21روز از خاله خوشگله بزرگترم) و تمام روزای بچگیمونو با هم گذروندیم
و با هم از مهد کودک تااااااااا دبیرستان هم مدرسه ای بودیم اما دست روزگار ما رو از هم جدا کرد و حالا
تو دو تا شهر دور از همیم اللبته خدا رو شکر که خاله جونی برای زندگی اومد تهراان آخه قبلا اراک
زندگی می کردن و خیییییییلی ازمون دور بودن و من نتونسته بودم تا حالا برم خونشون.
تو این دو سه روزیکه خونه خاله جونی بودیم صبح که پا میشدیم شما با آیلین خانوم بازی می کردین و
شبها هم می رفتیم بازار و دور و گردش و خرییییییییید و خوش می گذروندیم و دو روز بعد از ظهر هم با
شما رفتیم استخر خونه خاله جونی . تااااااااازه شمارو هم سوار تیوپ آیلین جون می کردیم و می بردیم تو
آب خییییییلی هم خوشت می اومد . روز اول استخر هم از بس خسته شدی همونجا خوابت برد و ما
هم رو تیوپت هوله گذاشتیم و گذاشتیمت رو اون کنار استخر خوابیدی من فدای دخمل خواباالوم بشم
که از خوابالویی به باباش کشیییییییییده
خلاااصه دیروز عصر بابایی اومد دنبالمون و برمون گردوند خونه . موقع خداحافظی آیلین خیییلی گریه
می کرد و هی می بوسیدت منم خیلی اعصابم خورد شد وقتی دیدم اون انقدر گریه می کنه
ولی خوب حتی اگه یک ماه هم می موندیم بازم موقع برگشت وضع همونجوری بود امروز هم که برای
تشکر زنگ زده بودم به خاله جونی می گفت لی لی جونی صبح هم کللی گریه کرده بمیرمم الهی برای
نازدونموووووون
خوشمل خانوم از خونه خاله جونی و آیلین خانوم و شما کلی عکس انداختم ولی چون دوربینمو بردم
تو استخر تا از اولین شنای شما عکس بندازم رطوبت گرفت و مشکل دار شد اما شما نگران
نباش من رمشو در آوردم و وقتی رفتیم خونه عمه جونی درستشون می کنم و میذارم تو این پست