دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

این روزهااااااااا

1393/10/4 1:26
783 بازدید
اشتراک گذاری

سلااااااااااااااااااام عشق زندگی مامان

این روزها داریم یکی از مهم ترین اتفاق تو زندگی هر نی نی رو پشت سر میذاری:

که اون هم بای بای با جیجی مامیه

آره عشق مامان از شنبه همین هفته یعنیییی29 آذر 93 در حالیکه 2 سال و 8 روز

شیر مامان و نوش جان کردی...همراه بابا مجتبی رفتی خونه مامی و تو ترک شیر مامان

عششششششششق زندگیم اگه بدونی چه سختیهاااااا کشیدم تا شیر مادر

خور بشی و شیر خشکی نشییی...اگه بدونییییییی

بعد واکسن دو ماهگیت اعتصاب شیر کردی و من شیر و میدوشیدم و گاهی با قاشق

گاهی با شیشه میدادم بهت تا بخوری

و هر شب یک ساعت و نیم به یک ساعت و نیم گوشیمو میذاشتم رو زنگ و بهت

شیر میدادم چون شنیده بودم اگه شبا شیر بخوری ترک جیجی نمیکنی...

خیییییلی سخت بود و من تقریبا شبا نمیخوابیدم....و اگه مامان سلیمه نبود و تا

6 ماهگی شما غذا درست کردنش واسه نهار و شاممون نبووووود...

شاید الان شما شیر خشکی بودی و بدنت ایمنی کمتری داشت...

بعضی شبا زنگ میزدم حرم امام رضا و با گریه ازش میخواستم از خدا بخواد

شما شیرتو کامل بخوری

آخه عشششششقم من سالها آرزوی داشتنت و خوروندن شیره جونمو بهت

داشتم...بعضی روزا بهت التماس میکردم و میگفتم مامانی منو از لذت شیر دادن

بهت محروم نکن...و شما هم بهم زل میزدی و انگار میفهمی چی میگم...

و این روند تا 6 ماه ادامه داشت...بعد اون یک کمی بهتر شدی ...

تا امروز که جامون عوض شد و این روزها شمایی که التماس میکنی

و جیجی میخوای و باز هم این منم که عذاب میکشم و غصه دل کوچیکت رو میخورم

البته برای اینکه یکهو شیر و ول نکنی و غصه نخوری...یکی دو ماه

بود که خیلی کم کرده بودم برات و فقط وقت خواب بهت شیر میدادم

اما باز هم دلت پر غصه شده و همش لج میکنی...

تا کوچکترین اخمی هم بهت بکنیم...از گریه میری...

بنده خدا پانیذ هم از لجهای این روزهات بی نصیب نبوده و با اینکه کمک خیلی

بزرگی بوده تا ترک شیر کنی و کمتر به جیجی فکر کنی...اما همه لجت رو

سرش خالی کردی...امشب که رفته بودیم خونه مامی همه از زدنهات

شکایت میکردن و نمیدونستن که دختر من خیلی خانومه و این روزها

یکی از عزیز ترین چیزهای زندگیش ازش دور شده و غصه داره...

فدااااااااااات شم مااااااااااادر ...فدای دل کوچولوت که با یه غصه کوچولو پر میشه

مامان بمییییییره برای غصه دلت...

این روزا حال مامان هم خوش نیست...همش تب میکنم و به کوچکترین حرفی

اشکم سرازیر میشه...

شاید منم غصم شده جدا شدن از شما و یک قدم ازتون دورتر شدن...

پس وقتی رفتی مدرسه...بعد هم دانشگااااه...بعد هم ازدوااااج

اونوقت چه کنم...من که جز تو کسیو نداااااارم...

آخه تو همه دار و ندااااااارمی...تو عششششقمی...تو جاااااانمی

تو پاااااااااااره وجودمی...تو جیییییگر گوشمی

مامانی اگه تو این دوسال دعوات کردم...اگه یه روزایی بداخلاقی کردم...

اگه مامان خوبی نبووووودم...اگه اونیکه میخواستی و نبوووودم

منو ببخش ...

ببخش اگه اونیکه خودم خواستم و آرزو داشتم برات باشم نبودم

مامانی تو رو خدا کینه ای ازم تو دلت نداشته بااااش

اینو بخاطر خودم نمیگم...بخاطر خودت میگم...

دلم میخواد همش خاطرات خوشمون تو ذهنت بمونه...همش بخندی

همش خوش باشی ...

میدونم این روزها که گذشت هررررگز برنمیگرده...

اما از خدا میخوااااام ملتمسااااانه کمکم کنه تو روزهاییکه پیش رومونه

رابطه هامون روز به روز بهتر شه و منم مامان پرحوصله تر و بهتری شم براااات

عشششششششق مامانی دوسااااااااال گذشت

دوسالی که برای هر دومون پر بود از روزای خوب و بد ...

روزای خوبش روزای شادی تو بود و روزای تلخ و بدش روزای مریضیها و

ناخوشیهااات

منم تو این  دوسااااال همه کسم شدی تووووووو

هر کی بهت محبت کردی و دوست داشت و گفت بهترین بچه دنیایی

دوسش داشتم

و هر کی برعکسش بود ...رابطه هامو باهاش تیره و تار کردم

هر جا تو دوس داشتی و راحت بودی...بیشتر رفتم

و هر جا اذیت شدی ...کمتر و کمتر رفتم

تو این دوساااااااااااااااال

همه قبله ام شدی تووووووووو

همه گوشی و کامپیوتر و دیوارهای خونم

شد پر عکسای قشنگت

تو گروههای وایبرم ...دوستام مطالب عاشقانه گذاشتن

و منم عاشقیهام با تو رو گذاشتم و عکسای تو رو فرستادم

همه از این شش دنگ مادر شدنم اعتراض کردن و من از کم و کسریهام

برات از خودم دلگیر بودم...

تو این دوسال هر وقت رفتم سر کامپیوترم یا داشتم وبت رو آپ میکردم

که یادگار این روزهات بمونه براااااات

یا داشتم مدل لباس سرچ میکردم که برات بدوزم که دوختم

و یا مدل بافتنی که برات ببافم که بافتم

یا داشتم تو سایتای روانشناسی و تغذیه مطلب برای بهتر بزرگ کردنت سرچ میکردم

شش دانگ شدم مااااااااااااااال تو

اما تو این راه این اعصااااااااااابم یاریم نمیکنه و یه جاهای کم میاره و باهات بدخلقی میکنه

و حس میکنم همه اون کارای دیگم رو میبره زیر سوال

مشاور میگفت کمال گرام و میخوام همه چی کامل باشه که هرگز نمیشه

نمیشه ما کامل باشی و همییییییشه نواقصی هست و

فقط خداست که کامله....فقط خدا

اما از خود خدا میخوام کمکم کنه برات مادر خوبی باشم

هرقددددر که نیازه بهت برسم و هواتو داشته باشم و

هر جایی هم نیازه کمک کنه رهات کنم تا خودت درک کنی مسایل روووو

.....

چه درد دل طولانی شدهاااااااااااااااااا

خلاااااااااااااصه عسلم تو این دوسال شاید نتونستم اونجور که باید باشم

اما اینو بدون عشششششق زمینی و آسمونی من

مامان همه تلاشش رو برای مامان خوب بودن کرد

اینو بدون خیییییییلی دوست دارم

خیییییییییلی عاشقتم

تو دنیاااااااااااااااااااا

براااااااااااااااااام

1 دونه هست

دینا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)