سخنگوی مامان
سلاام عششششقم
امروز خداااااا رو شکر حالت بهتره...
منم انرژی گرفتم و اومد خبر از یههههه عاااالمه کلمه و جمله ای که میگی بدم..
عشقم تقریبا همه چی رو میگی...اما باز هم هر وقت دلت بخواد...
مثلا کتاب داستانت رو گرفتی و به عکس تولد نگاه کردی و گفتی تولدت مبارک...منم
آخه قبلاها هر چی می گفتم نمیگفتی...
کلماتی رو که یادمه میذارم...هر چند از کارها و کلماتت همش کلی رو بعدا یادم میاد...
البته سعی می کنم کلماتی رو که جدیدا میگی رو بنویسم ...قدیمی ها رو قبلا نوشتم دیگه...
کیک.پارک.ددر.تاب تاب.بابایی.باباجی.مامانی.آگائه(همون آقاهه).مامانی جوجوبه اِده.
بابا اب به اِده.بابا اَفت(بابا رفت).اینا منه(اینا مال منه).اَ دَ(تهدید برای زدن).دا دایی(زندایی)
دایی.عمو.عمه.هَن نِه(هندونه).آب.نون.ننی(نی نی).بَست(بستنی).
میگیم کلاغه میگه:میگی گارگار.همش تو خونه بابات رو صدا میزنی و میگی :بابای اُجایی(کجایی)
خلااااااااصه اینکه همش تو خونه راه میری و حرف میزنی...اما وقتی یه نی نی می بینی که فعاله
یا حرف میزنه...دکمه ریکوردت زده میشه و فقط مات نگاش می کنی و وقتی برگشتیم خونه یا اگه اون
خونمون بود و رفت ...شروع می کنی پلی کردن هر آنچه ضبط کردیییییی و همه حرفا و کاراش رو تحویلمون
میدی...بخاطر همین ضبط کردن عالییییت...دیگه تصمیم گرفتیم کمتر pmc ببینیم چون می ترسی چیزای
جدید تحویلمون بدی
مدتی هم هست که خیییییییییلی ددری شدی ...همش هم دم پشتی جلو راهرو وایستادی و دستات رو
می بری بالا و میگی پاااارک...ددر...بااااارک واگه بهت توجه نکنیم گریههههههههههه...ما هم بالاجبار می بریمت
تو پارکینگ تا رفته باشی ددر
عسل عسلی منننننننن
امیدوارم دیگه تبت برنگرده و حالت خوب شه ...من دیگه طاقت ندااارما مامانی فدات شم
خوب خوب شو...راستی متاسفانه بخاطر این ویروس لعنتی خیلی لاغر شدی...
البته خدا رو شکر که خوب شدی ....مهم اینه