دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

16 ماهگیت مباااااااارک

1393/1/21 20:20
314 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عششششششششق شیرین مامان

 ماهگیت مبارک عشششششششقم

فدااااات بشم من که دیگه کم کم داری 1 سال و نیمه میشیییییییییییی

عسلم باورم نمیشه که 1 سال و نیمه که به آرزوی زندگیم رسیدم

واااای عسلکم این 1 سال و نیم مث برق و بااااد گذشت و

با وجود شما و بزرگ شدنتون ما سرعت گذشت زمان رو بیشتر حس می کنیم

حالا دیگه 2 تا بهار و دیدی و امیدوارم صدها بهار دیگه رو هم ببینی

مهربون مامان امیدوارم هر ماه که بزرگتر میشی

قلبت هم بزرگتر شه تا بتونی تو قلب بزرگت انسانهای بیشتری رو جا کنی

و سعی کنی همه انسانها رو به یک اندازه و در کنار هم دوست داشته باشی

عسل عسلی من

همیشه یادت باشه هر انسانی در جای خودش نیاز به عشق و محبت و احترامت داره

و هیچ وقت هیچ وقت هییچ وقت

بین عزیزانت تبعیض قائل نشی و همه رو باهم دوست داشته باش

چون قلب ما یه تیکه از عشششق خداست و همونطوریکه عشششق خدا بینهایته

قلب ما هم میتونه جای عشششق همه عزیزانمون باشه

بگذریم عشق زیبای من

فدات شم که دیگه واسه خودت خاااانومی شدی

الان دیگه خیلی کارها می کنی و خیلی چیزام میگی

(البته هر موقع که دلت بخوادزبان)

وقتی بهت میگیم مامان (یا بابا)کجاست؟میزنی رو قلبت و میگی منه

وقتی میگیم خانوم شو :دست به سینه میشی

وقتی میگیم اردک چی میگه:مماغت رو می گیری و مگ مگ می کنی

دست میزنی .بشکن میزنی. نینای هم می کنی

نماز میخونی. الله اکبر میگی. صلوات میفرستی

صلواتت:(الله ممد و الله ممد)

همه رو میشناسی و همه چی رو هم میفهمی

عاشق عروسکی حتی عروسکهای بزرگ تو خیابون. مثلا خرگوشه که تو فرهنگ می ایسته

جاش رو هم حفظی و اگه نباشه هم اونجا که رسیدیم میگی چی بوووود؟

یه سری عروسکهای حاجی فیروز هم تو میدونا گذاشته بودن که حالا برداشتن و

به جاشون که نزدیک میشیم شروع می کنی به رقصیدن و سراغشونو میگیری

نمیدونم چطور جاهاشونو حفظی؟؟؟؟؟

عااااشق کتاب و نوشتنی...چند تا کتاب داستان داری که از صبح تا شب هر کیو ببینی میگی برام بخون

دفتر نقاشی هم داری و عشقت اینه که ما برات چشم چشم دو ابرو بکشیم و

خودت هم خط خطیش کنی...خدا کنه این عاداتت همیشگی باشه

همه اجزای سر و صورت و بدنت رو میشناسی...مث

چشم.دماغ.دهن.دندون.زبون.گوش.مو.کله.دست.پا.شکم.جوجو...و

کلی کلمه هم میگی ...البته بگم مث بابات کم حرفی و بیشتر سایلنت

مامان.بابا.عمه.عمو.دایی.دادا.عبدول .بچه بد.بد.پا.جاروبرقی.امام علی.

دینا.مجکتبی(اون ک ایکه تو الله اکبر نمیگی تقریباتو همه کلماتت یه جایی میچسبونی)

مامانی.ماهی.مامی.هاپو.پیشی و...

سیب میگی البته الان انگلیسیش هم یاد گرفتی اپل نامفهوم و هر دفعه یه جووور

انگلیسی موز رو هم بلدی و میگی نانا

سیب .موز . پرتقال رو میشناسی و دارم رنگها رو باهات کار میکنم...دیروز نارنجی رو شناختی

عاشق بازیهای هوشی هستی...واین خیلی خوبه

بهت میگیم هاپو چی میگه:میگی هاب هاب

گربه:(همون هاب با صدای ناازک)

گاو:    ماااااااا

بع بعی: بعععععععع

جوجه:  جییییییک(با صدای نازک)

اسب :هیییییییی هیییییییییییی

اردک(مک مک مک مک(بعضی وقتها مماغتو میگیری و میگی...بعضی وقتها هم با صدای نازک میگی؟)

بازم

عسلکم

میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که میتوان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست

و در میان این روزهای شتابزده...عاشقانه تر زیست


 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)