دینا گم می شود
جا مانده از 14-15 ماهگی
سلام عسلکم
وقتیکه سرما خورده بودی و بینیت کیپ شده بود
مجبور بودیم برات قطره بینی بریزیم ...و شما هم اصلااااااااا دوست نداشتی
یه روز که تعویضت کردم و قطره زدم برات قطره رو برداشتی و قایمش کردی و
بعدش دویدی تو اتاقت
بار بعدی که خواستم برات قطره بریزم...هر چی گشتم قطره رو پیدا نکردم...
فکر کردم شاید تو اتاقت گذاشته باشی...
رفتم تو اتاقت و همینطور هم می پسیدم دینا قطره رو کجا گذاشتیییییییییییی
اما هر چی گشتم قطره رو پیدا نکردم که نکردممممممممممم
ناچار برگشتم تو حااااااال
و دیدم نیستی....واااااای خداایاااااااا هر چی گشتم پیدات نکردم
هرچقددددر هم صدات زدم ...جواب ندادی
منم هول شدم و همش به آشپزخونه ...تراس...اتاق خودمون و ...سر میزدم
که یکهو توجهم به دوتا پای کوچولو پشت پرده جلب شد و پی بردم به موضوع
بلههههههههههههه جنابعالی قایم شده بودی تا پیدات نکنم و قطره نریزم برااااااااااات
من فدای عقلت بشمممممممم
البته بعد که پرده رو کنار زدم با این صحنه مواجه شدم
ای مووووووووووووول زبل
و بعد که صدات زدم و فهمیدی لو رفتی...زودی گفتی:دااااالی
ای پر رووووووووووووووووووووووو