آتلیه نوروزی
سلام عشششششششقم
دیروز رفتیم آتلیه و با لباس عیدیهامون یه عکس باحجاب انداختیم
البته عکسش بعد عید آماده میشه
اما بگم برات از حال و روز دیرووووووووووووووزت
دیروز حوالی ظهر بابایی از اداره اومد تا با هم بریم و خریدهای نوروزیمونو تکمیل کنیم
و شما رو هم طبق معمول گذاشتیم پیش مامان مهربووونم
البته چون مامانی بود خونه خاله منیرم...شما هم رفتی اونجا
و با پسر های دوقلوی خاله من که اول دبیرستانن کلللی بازی کردی
و....همین باعث شد تا بیایم خونه نخوابیدی و ساعت 4 عصر تاازه لج خوابت شروع شد
البته بعدش تو راه خونه خوابوندمتااااااا....اما شما بیدار هم که شدی لج داشتی و ....
ساعت 8 هم که رفتیم آتلیه ....کلللللی گریه و زاری راه انداختی و....
اصصلا دینای همیشگی نبودیییییییییییییی
اما ما با هر کلکی بود چند تا عکس یادگاری انداختیم ...
آخه میدونی مامانت عاشق عکس بازیههههههه
پارسال عید هم من و شما و عمه مائده و عمو دانیال رفتیم آتلیه...
و من تصمیم گرفتم ....هر سال عیدبریم آتلیه و یه عکس خانوادگی بندازیم
و هر سال موقع تولدت هم ببریمت آتلیه و
مخصوصا اون عکست که من و بابایی دستات رو نگه داشتیم رو
هر ساااال تمدیدش کنیم