دینادینا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 2 روز سن داره

شازده خانوم کوچولو...

عصبانی ام دیناااااااااااااا

1393/2/31 0:20
277 بازدید
اشتراک گذاری

سلامعصبانی

دینا ازت خیلی عصبانی ام....خییییلی

من چند روزیه که حالم خوب نیست...تو هم از اذیت کردنم کم نمیذاری

شیطونیات کم شده ...ولی هیچ چی نمیخوری...

دیگه اعصابمو خورد کردی...فقط شیییییییررررررررررررر

منم که دیگه جون ندارم پا شم

اگه اشتها نداری پس چرا شیر میخوری ...

نمیدونم باز چت شده....

صبحونه که عملا حذفه ...ناهار هم تا داری بازی می کنی با غذات کمی تو دهنت می ریزم...

شام هم ....نمیدونم...اگه بخوایم دهنت چیزی بذاریم گریه می کنی و فرااااااااار

خیلی خوب شده بودی ....نمیدونم باز چت شده...

امروز باهات دعوا کردم...از بس اعصابموخورد کردی...

چرا اذیت می کنی مامان...منم گناه دارم...کم غصه دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دیگه این غذا نخوردنتو کجای دلم بذارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

باهات قهرم ...تا خانوم نشی هم دیگه وبتو آپ نمی کنم...

عصبانیعصبانیعصبانی

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان آنيسا
30 اردیبهشت 93 21:05
آنیسای ما هم همینطور بود خیلی خیلی شیر میخورد روزی دو قوطی شیر تموم میکرد.برادر شوهرم گاوداری داره دو روز در هفته برای آنیسا شیر میاورد اما بهش نمیگفتیم که شیر گاو تا بخوره ولی یه روز بابام براش شیر گرفت گفت که آنیسا شیر گاو گرفتم برات بخوری از اون موقع به بعد دیگه لب به شیر نزد الانم فقط شیر کاکائو میخورهغذا هم هر وقت دلش بخواد زیاد اصرار نمیکنم چون واقعا وقتی میگه نمیخورم اعصابم خرد میشه تو هم زیاد اعصابت رو خرد نکن درس میشه ببوسش
مامانــــــــــــ دینـــــــــا
پاسخ
نمیدونم چه کنم وا... شیر خودمو میخوره...آخه بعد 18 ماهگی دیگه شیرم فقط جنبه واکسیناسیونش رو داره...دیگه دارم از این غذا نخوردناش کلاااااافه میشم...خدا کنه همونجوری باشه که میگی...ممنون از همدلی و نصیحتت
مامی رونیا
31 اردیبهشت 93 9:20
اخ گفتیییییی ادم حرص میخوره هااااا این عتیقه هم همین شده اصلا غزا نمیخوره فقط شیرو یکم میخوره خسته شدم والااااا دیگه نمیدونم چیکار کنم اینا تا مارا سکته ای چیزی ندن دست بردار نیستن منم بعضی اوقات از فرط عصبانیت انقدر سرش داد میزنم که نگو ولی فایده که نداره فقط گریه میکنه و باز هم هیچی نمیخوره ...... خدا بهمون صبر بده ....
مامانــــــــــــ دینـــــــــا
پاسخ
آره دینا هم چند روزیه که خیلی بدلج شده...نمیدونم چشه ...فکر کنم واسه باباش لج میکنه...صبح ها دیوونم میکنه...منم سرش داد میزنم و اونم گریهههه...بعد که خوابید می شینم یه گوشه خونه و گریه می کنم ...آخه دوس ندارم سرش داد بزنم ...اما همش هی میگه بابا ددر
مامان بهار
6 خرداد 93 5:59
الهی بگردم خیلی باباییه ....منم شرایط تو رو داشتم ولی یه دوره ای بهتر شده .خود به خودم بهتر شد منم کلی حرص میخوردم ...عزیز دلم تو فقط آرامشتو حفظ کن این چیزا دوره ایه تو خودتو نگه دار اگه بخوایم واسه چیزی نخوردنشون خودمونو عذاب بدیم که 4 سال دیگه مادربزرگشون حساب میایم از بس پیر شدیم .
مامانــــــــــــ دینـــــــــا
پاسخ
آره دیگه پیر شدم یه دنیاااااا....5 سال بچه میخواستم...حالا که بچه دار شدم پدرمو درآورده...پیر شدم