روز پدر
ناز من سلااااااااااااام
عشقم روز پدر که سه شنبه بود و تعطیل...یعنی 23 اردیبهشت
بابا عبدل میخواست بره سر باغش و به درختها برسه
ما هم دلمون نیومد تنهاش بذاریم و رفتیم ...اما چون باغش خیلی آفتابگیره...رفتیم پارک جنگلی نزدیک باغ
و نهار و آماده کردیم تا اون هم موقع نهار بهمون بپیونده...شما هم که عاشق ددری خیلی بهت خوش گذشت
این عکسها وقت صبحونست که سفره رو پهن کردیم دیدیم خودت نشستی و داری به به میخوری...نوش جووونت
همیشه موقع رفتن گیرت به بالا رفتن از این پله هاست و تا چند بار بالا و پایین نری رضایت به رفتن نمیدی
بهت هم یاد دادیم که نرده ها رو بگیری و خیالم راحته
گیر دومت هم به رمپ پارکینگه
جدیدا هم عاشق عینک شدی ...عینک دودی بابا رو که شکوندیش...عینک مامان سلیمه که همش شیشش در میاد از دست تووووو...حالا فقط مونده عینک دودی من که اگه طوریش بشه...
عاشق نشستن رو بلندی و تکون دادن پاهاتی...منم عاشق این کارتم
رفتیم پلاستیک فروشی و برات اون صندلی ای که تو کفش فروشی روش نشسته بودی و عاشقش شدی رو خریدیم
رسیییییییییییدیییییییییییم جنگل...
این هم مختار کوچولو که در نبود شمشیر به سیخ رضایت داده
سنجاب کوچولومون بلوط پیدا کرده و میخواد بخوره
بااااااااااااااااااااز هم آب خوریهای دیناااااااااااااااااااااااااا
و درخواست یه لیوان آب دیگه از مامان سلیمه...فکر کنم دینا میخوا با اینهمه آب خوردن دق دلی تشنه لب بودن جدش و در آره
اومدن یه گربه ...و عاشقانه های تووووو...
با دستت بیا بیا میکردی و میگفتی پیس پیس پیس پیس(فدات که بجای ش از س استفاده می کنییی)
اینجام داری برات نون میندازی...مگه ماهیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
وسط راه یادت میرفت میخوای برای گربه نون بندازی... خودت نونها رو میخوردی
بعد هم پلاستیک هندونه رو برداشتی و میخواستی گربه رو بندازی توش
بعدش من و شما و بابایی رفتیم بالاتر دور زدیم
وقتی برگشتیم باباعبدل اومده بود و شما ذوق زده شدی
مای بیبیت رو درآوردم تا یک کم راحت باشی ...ولی انگار بدون اون سختت بود
داری با پدرت دستاتونو گرم میکنید
گردش پدر و دختری........
یادمون رفت سرپات کنیم...نشستی و ....
وقتی برگشتی با چنگال افتادی به جون کبابهای نپخته
اما فدات شم که قبل آماده شدنشون ...خوابت برد
تو راه برگشششششششششششششت
فرداش هم امیر علی و مامانش اومدن خونمون...و شما که بیدار شدی از خوشحالی....
اول خواستی بیاریش پایین ...بعد که دیدی نمیاد مسالمت امیز برخورد کردی ...و داری هلش میدی