ولیمه دختر عمه من
سلام عشق مامان چند هفته پیش ولیمه دختر عمه ام بود و من به خاطر شما
که عااااشق جمعی اینهمه راه تا فریدونکنار وروجکیهات تو ماشین رو تحمل کردم
(آخه شما تو ماشین پدر آدموووووووووووو در میاری)
قبل حرکت
اول مجلس لج کردی و خواستی همراه بابات بری تو مردونه...همه دلخور شدن و آوردیمت بالا ...و کلا داشتی خورده میشدی...بجای قند و نبات و شیر شکلااااااات فدات شم منننننننننننننن
این دو تا خوشگل بچه های دختر عموی منن
شما و امیر علی...البته با بدبختی عکس انداختیم...مگه یه جا میموندیییییین
و شام و همنشینی با مامان سلیمه
اینجام آخر مجلسه که با خانواده پدری من و زندایی عکس انداختین
موقع برگشت ساعت 12/5 جنابعالی پی پی نمودی و ما کنار جاده شستیمت و تو ماشین تعویضت کردیم...عکسشو میذارم تا وقتی بزرگ شدی ببینی چه کار ها که نکردی و نکردیم...من فدااااااااات
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی