میهمان عزیییییییییییییز
سلام عشقم روز پنجشنبه یه مهمون عزیزی داشتیم مهمونی که برای هر سه تاییمون عزیز بوده و هست خاله سکینه(دختر عموی من)که آرایشگره و من هر ماه میرم پیشش و شما رو هم میذارم خونشون (آرایشگاهش پایین خونشه) و یه دختر خوب و گل و ناز و مااه داره به اسم مهرسا این مهرسا خانوم ما به خوبی و خانومی و آرومی معرووووفه و شما هم چون زیاد می بینیش خیلی دوسش داری من و بابایی هم مامانش رو خیلی دوست داریم و همینطور هم باباش رو خلاصه اونا شب جمعه مهمون خونمون بودن اما خاله جون و دخملیش زودتر اومدن و خوش به حال شما شد:چون تو شب آرزوها به آرزوت یعنی بازی بیش از اندازه رسیدی و انقدر با هم بازی کردین و بیش از پیش بهش وابسته شدی که وقتی بابای...